فاطمه اعتمادی، فوق لیسانس روانشناسی عمومی
نکات کلیدی؛
- سه رکن تربیتی بیش از یک قرن است که ثابت مانده اند.
- فرزندپروری مؤثر، بین صمیمیت و مطالبه گری تعادل برقرار می کند.
- فرزندپروری مؤثر، کنترل گری نیست و به استقلال عاطفی کودک احترام می گذارد. در واقع، بر رفتار تمرکز می کند نه افکار و احساسات.
- فرزند پروری موثر، قوانین تربیتی را فقط در زمینه های منطقی مانند امنیت، اخلاقیات و قوانین وضع می کند. قوانین وضع شده به طور مداوم اجرا می گردد.
تقریباً همه والدین دوست دارند فرزندان، خودشان درست رفتار کنند و شاد باشند. گاهی اوقات کار غیرممکن به نظر می رسد. کودکان روز به روز و سال به سال تغییر می کنند. نیازهای آنها – و شما – هر روز تغییر می کند. خواسته هایی که از طرف فرزندانتان مطرح می شود و شما بوسیله منابعی که دارید نیاز هایشان را برآورده می کنید. به خصوص اکنون که فرسودگی شغلی، استرس، اضطراب و افسردگی در بین کودکان و بزرگسالان بیداد می کند. اگرچه روش های فرزندپروری بوجود می آیند و از بین می روند، اما، سه رکن تربیتی از دوران گذشته در تحقیقات علمی که در مورد خانواده بوده است، همچنان برجسته باقی مانده است:
- فرزندپروری مؤثر، بین صمیمیت و مطالبه گری تعادل برقرار می کند.
- فرزندپروری موثر با زور و اجبار نیست.
- کودکان بیشتر از قوانینی پیروی می کنند که فکر می کنند منصفانه و عادلانه هستند.
فرزندپروری مؤثر، بین صمیمیت و مطالبه گری تعادل برقرار می کند.
سبک فرزندپروری به فضای کلی اطلاق می شود که والدین برای جلب همکاری فرزندان خود از آن استفاده می کنند. این نوع سبک فرزندپروری با شرایط کودک سازگار است – شما باکودک دو ساله خود مانند زمانی که او 12 ساله است، رفتار نمی کنید. فرزندپروری مؤثر همچنین به کودک کمک می کند تا با نیازهای دیگران نیز سازگار شود. بچه های شاد و موفق با دیگران همکاری می کنند و در کلاس، متفاوت از زمین بازی رفتار می کنند. پرکاربردترین سبک های فرزندپروری دو بعد مهم را در بر دارند:
- صمیمیت و حمایت؛ به این احساس کودک اشاره دارد که والدین برای آنها هر کاری را انجام می دهند. یا «عشق بی قید و شرط» راه دیگری برای صحبت در مورد آن است. کودک می داند که والدینش او را بخاطر خودش دوست دارند و از او حمایت می کنند و در برابر آسیب از او محافظت می کنند. هر مطالعهای که تا به حال خواندهایم – در هر قاره و در بین هر فرهنگی – نشان میدهد که کودکان زمانی بهتر رفتار میکنند که حس کنند والدین، آنها را بدون هیچ قید و شرطی دوست دارند.
- مطالبه گری؛ مطالبه گری ساختار پیچیده تری است و به این ایده اشاره دارد که والدین از کودک رفتاری را انتظار دارند که به طور مداوم به او آموزش می دهند یا تقویت می کنند. توجه داشته باشید که مطالبه گری به این معناست که والدین هم استانداردها را به کودک آموزش دهند و به او ابلاغ کنند و هم آنها را اجرا کنند. – آنها به کودک توضیح می دهند که چه زمانی رفتارشان درست است و چه زمانی درست نیست.
والدین مقتدر حمایتگر خوبی می باشند و همچنین خواستار مطالبه گری هستند. آنها معمولاً دارای فرزندانی هستند که اعتماد به نفس دارند، مورد علاقه همسالان و بزرگسالان هستند، در مدرسه خوب عمل می کنند و دچار مشکلات زیادی نمی شوند.
والدین سهل گیر میزان صمیمت شان زیاد است اما مطالبه گری پایینی دارند. آنها می خواهند فرزندانشان به طرز صحیحی رفتار کنند، اما به طور مؤثر به آنها آموزش نمی دهند که چگونه رفتار درست را اجرایی و عملی کنند.
والدین مستبد میزان مطالبه گری بالایی دارند اما حمایت کمتری از فرزندان می کنند. کودکان آنها معمولاً قوانین را رعایت می کنند، اما اعتماد به نفس پایین تری دارند و بیشتر در معرض افسردگی هستند.
دو تصور غلط و رایج در مورد والدین سهلگیر و مستبد وجود دارد.
- اولا این که والدین سهل گیر بسیار رفتارهای محبت آمیز دارند و هرگز فرزندان خود را سرزنش نمی کنند.
- دیگر اینکه والدین مقتدر بسیار سخت گیر هستند.
هیچ کدام از اینها درست نیست. جالب تر اینجاست که کودکان، والدین مقتدر خود را به عنوان حامی ترین فرد زندگی شان توصیف می کنند. اگرچه آنها همیشه قوانین مربوط به خودشان را دوست ندارند، اما قوانین را دالّ بر این می دانند که والدینشان در کارهایشان همکاری می کنند و هم اینکه به آنها اهمیت می دهند. والدین مقتدر نسبت به والدین سهلگیر بیشتر از فرزندشان حمایت میکنند.
برای والدین سهلگیر، غیر عادی نیست که تا حدودی از قید و بند رها باشند. آنها همچنین می خواهند فرزندانشان طبق اصول رفتار کنند. اما، از آنجایی که آنها به طور موثر برای تحقق آن کاری نمی کنند، ممکن است زمانی که فرزندانشان کوتاهی می کنند، آزرده یا عصبانی شوند. به طور مشابه، والدین مقتدر قوانین کمتری را نسبت به والدین مستبد وضع میکنند، اما در واقع هنگام عمل سختگیرانهتر هستند – آنها قوانینی را که تعیین میکنند اجرا میکنند.
نکته کلیدی؛ کودکان زمانی از قوانین پیروی می کنند که شما:
- قوانین را تنظیم کنید.
- به صورت واضح در مورد قوانین با یکدیگر گفتگو کنید.
- به کودکان اطلاع دهید که بدانند چه زمانی از قوانین پیروی کنند و چه زمانی پیروی نکنند.
- مطمئن شوید که فرزندتان می دانند که شما آنها را بدون هیچ قید و شرطی دوست دارید.
فرزندپروری خوب به صورت اجباری نیست.
سومین بعد مورد استفاده برای توصیف سبک فرزندپروری، اعطای خودمختاری است. اعطای خودمختاری طرف مقابل زورگویی است. اگرچه این ساختار از دهه 1930 مورد مطالعه قرار گرفته است و با توجه به سبک فرزندپروری از دهه 1960 مورد مطالعه قرار گرفت، روانشناسان این ایده را با کار خود در مورد سبک فرزندپروری همراه با اجبار و زورگویی مطرح کردند. والدین زورگو سعی می کنند با دستکاری احساس کودک شان، فرزندان خود را کنترل کنند. آنها این کار را از طریق روش های مختلفی انجام می دهند – که همه آنها اشتباه هستند.
- «اگر واقعاً مرا دوست داشتی، همان کاری را که من گفتم را انجام می دادی.»
- «بچه های خوب اینطور رفتار نمی کنند.»
- «اگر دوباره این کار را انجام دهی، من تو را دوست نخواهم داشت.»
القای حس گناه در بین والدین زورگو رایج است. روشهای ظریف بسیاری وجود دارد که والدین تأیید، محبت و توجه مثبت را منوط به رفتاری خاص میدانند. همه اینها را می توان به عنوان سبک فرزندپروری همرا با اجبار و زورگویی تعریف کرد. در این نوع فرزند پروری شایسته محبت والدین بودن یا انسان خوب بودن در گرو تبعیت از والدین است. جای تعجب نیست که کودکانی که چنین سبک فرزندپروری را تجربه می کنند، نسبت به خود احساس بدی دارند. هر چند وقتی از بیرون قضیه به آنها نگاه می کنید، به نظر خوب می رسند.
نکته کلیدی دوم: فرزندپروری مؤثر بر رفتار کودک تمرکز دارد، نه بر شخصیت آنها به عنوان یک فرد.
فرزندپروری مؤثر منطقی و محدود است.
والدین مقتدر سختگیر هستند، اما قوانین کمتری نسبت به والدین مستبد وضع می کنند. قوانین آنها هدفمندتر است و به طور مداوم اجرا می شود. به طور خاص، در فرزندپروری مؤثر، والدین تمایل به اعمال اقتدار منطقی دارند.
تقریباً همه کودکان معتقدند والدین باید قوانینی را تعیین کنند که آنها را ایمن نگه دارد (سیگار نکشید! با کبریت بازی نکنید!)، به آنها کمک کند افراد بهتر و با اخلاق تر باشند (دزدی نکنید! خواهرتان را نزنید!) و به آنها کمک کنید تا یاد بگیرند که با فرهنگ بزرگ سازگار شوند (مناسب لباس بپوشید! در مدرسه فحش ندهید!). کودکان، تعیین قوانین در این زمینه ها – محتاطانه، اخلاقی و متعارف – را بخشی از کار والدین خود می دانند. این حوزهها حوزههای «اقتدار منطقی و مشروع» نامیده میشوند.
بچهها (و والدینشان) اغلب فکر میکنند، والدین حق کنترل بخشهای کاملاً شخصی زندگی کودکان را ندارند: رنگ مورد علاقهشان، دوستانشان، یا کارهایی که برای سرگرمی انجام میدهند. بدیهی است که همپوشانی های زیادی در حوزه ها وجود دارد – آیا بازی با یک دوست مشکل ساز یک مسئله احتیاطی است یا شخصی؟ آیا پوشیدن شلوار جین پاره در مسجد امری متعارف است یا شخصی؟ بازی های ویدیویی خشن چطور؟
با این وجود، والدین، کودکان و نوجوانان توافق گستردهای در مورد حوزههایی دارند که آیا پدر مادرشان باید یا نباید بر آنها اقتدار داشته باشند. وقتی کودکان معتقدند، قوانین والدینشان منطقی است، احتمالاً معتقدند که گاهی از قوانینی که دوست ندارند پیروی نکنند. در نتیجه، بیشتر در مورد آن قوانین با والدینشان صحبت میکنند و به والدینشان فرصت توضیح میدهند. همچنین کودکان کمتر در مورد نافرمانی یا اختلاف نظر در آن زمینه ها دروغ می گویند و بیشتر از قوانین پیروی می کنند.
مزایای بلند مدت
یکی از نقاط قوت والدین مقتدر این است که تمایل دارند قوانینی را که منطقی به نظر می رسد، وضع کنند و از حوزههایی که شخصی هستند اجتناب کنند (از ارائه نظرات خودداری نمیکنند، اما قوانینی را تعیین نمیکنند). قوانینی را هم که وضع می کنند، اجرا می کنند. والدین مستبد قوانین شخصی بیشتری وضع می کنند، اما آنها را اجرا نمی کنند. والدینِ سهلگیر حتی در شرایطی که خود کودک هم فکر میکند باید قوانینی وضع شود، کاری نمیکنند.
جالب اینجاست که تعیین قوانین بصورت منطقی باعث میشود کودکان بیشتر به حرفهای والدین گوش دهند و از آنها اطاعت کنند. البته که مزایای طولانی مدت زیادی دارد. همچنین زمانی که قوانین وضع می شود، احتمال بیشتری دارد که با والدین خود موافق باشند، بنابراین والدین مجبور نیستند در مورد یک موضوع به بحث و جدل ادامه دهند، زیرا والدین و نوجوانان در یک طرف قرار دارند.
منبع:
Darling, Nancy. (1999). Parenting Style and Its Correlates. ERIC Digest.